10 Aralık 2010 Cuma

اهل حق

:اهل حق

مسلك اهل حق، یكی از شاخه‌های عرفان در مذهب شیعه اثنی عشری جعفری است كه در قرن هفتم هجری توسط سلطان اسحاق بنیان گذاشته شده است

فرقهٔ علی‌اللهی غیر از اهل حق است

مسلک اهل حق، به خاطر نقل سینه به سینه‌ی کلام‌های بزرگان این مسلک، همچنین استفاده از ادبیات استعاری، به مرور زمان دچار تغییراتی شده بود و این از آن جهت بود که بيشتر پیروان این مسلک مراسم آئینیِ خود را «اسرار الهی»‌ می‌دانستند و آن را از غیر اهل حق پنهان می‌کردند و همین سبب شد گروهی از یارسان و بعضی از شرق شناسان، مسلک اهل حق را با مسلک های دیگر مانند علی‌اللهی، نصیری، و ... یکسان بشمارند.[۱]
فرقهٔ علی‌اللهی غیر از اهل حق است. زیرا: اولاً، تأسیس فرقهٔ علی اللهی توسط عبدالله بن سبا در زمان حضرت علی(ع) بوده است، و مؤسس فرقهٔ اهل حق حضرت سلطان اسحق در قرن هفتم هجری می‌باشد. ثانیاً، از حیث اصول عقاید و سایر احکام مذهبی و مسلکی نیز با یکدیگر اختلاف فاحش دارند.[۳]
خلاصه هیچگونه وجه تشابهی بین فرقهٔ ‌علی اللهی و فرقهٔ ‌اهل حق وجود ندارد، جز اینکه هر دو فرقه علی (ع) را دوست دارند، البته آنهم به تنهایی دلیل یکی بودن هر دو فرقه نمی‌شود. کما اینکه فرقهٔ نصیری و بعضی فرقه‌های دیگر هم علی را دوست دارند، معهذا هیچکدام علی اللهی یا اهل حق نیستند.[۴]

اهل حق کیست؟

اهل حق به کسی اطلاق می‌شود مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد.[۵] بدین ترتیب:
  • در مرحلهٔ اول که شریعت است، متدین به دین آدم صفی‌الله بوده و از ملت ابراهیم خلیل‌الله و امت محمد رسول‌الله و مذهب ائمهٔ هدی باشد.
  • در مرحلهٔ دوم که طریقت است، مؤمن به ولایت علی ابن ابیطالب ولی‌الله باشد. یعنی با طی طریق شارع مقدس نبوی و پیوند سلسله مراتب به ائمهٔ اطهار و تولا به ولای علی، تحت لوای ولایت به مسلک اهل حق درآید. اهل حق علی‌اللهی نیستند، مشرک هم نمی‌باشند. فقط علی را به مقام مظهریت و مشیت‌الله می‌شناسند.
  • در مرحلهٔ سوم که معرفت است، با اطاعت از اولوالامر، مقام معرفت را درک نماید تا به پایهٔ من عرف نفسه فقد عرف ربه نائل شود. و اولوالامر از نظر اهل حق، ائمهٔ معصومین است، سپس هر کس در هر زمان با پیوند رشتهٔ ایمان به آن خاندان به مقام مظهریت و مشیت رسید، یعنی انسان کامل و مظهر جلوهٔ ذات حق گردید، چنان‌که اراده‌اش عین مشیت‌الله شد، اولوالامر است.
  • آن‌گاه در مرحلهٔ چهارم، حق و حقیقت را دریابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا بیند، چنان باشد قطرهٔ نم وجودش را به یم لایتناهی الهی معدوم و محو سازد، یعنی فنا فی‌الله محض گردد.

اصول عقاید اهل حق

در مسلک اهل حق اصول عقاید بر این نهج می‌باشد: نظر به پنج اصل اصول دین شرع مبین، یعنی توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد، نکات زیر لازم‌الرعایه و واجب‌الاطاعه‌است:
  • خدا را به تعریف و توصیفی باید شناخت که جمیع انبیا و اولیا و موحدین واقعی شناخته‌اند.
  • با توجه به عدل الهی چون جمیع موجودات صنع خداست و هیچ موجودی بی‌حکمت الهی به وجود نیامده، پس هر شیئی را به جای خود نیک باید دید. اگر از موجودی به علتی عمل زشتی ناشی شود آن عمل مورد تنفر است باید حتی‌القوه سعی و مبارزه جهت ریشه‌کن ساختن آن عمل و نظایر آن نمود. ماحصل باید علت را جست و برطرف کرد. به عبارت دیگر اهل حق هیچ شیئی را نباید بد داند و بد گوید و تحقیر نماید... زیرا هر وجودی به علتی اعم از مستقیم یا مع‌الواسطه از رشحهٔ فیض واجب‌الوجود موجود می‌شود، ذاتا بد نیست، عوارض است سبب امکان قلب ماهیت می‌گردد، پس بر رفع عوارض بد باید به وسایل ممکنه کوشید. روی این اصل ادیان مشهورهٔ مرسولهٔ خدایی را هم هر یک به اقتضای زمان خود صحیح و معتبر است.
  • هر وجود مفید و محترمی را به هر اسم و رسم، و به هر وضعیت و کیفیت، و به هر مرتبه و مقامی هست باید به همان تناسب نیک شمرد و احترام نمود.
  • آنچه را به اقتضای زمان و مکان نزد عاقلان پسندیده‌است و آن‌چنان است هر کس بر خود روا می‌دارد باید بر دیگران نیز روا داشته، حتی‌الامکان برخوردارشان نماید. و آنچه را خلاف و ضد پسندیدگی است، یعنی طوری است هر کس از او هراسان گردد باید برای رفع و دفع آن بر خود و دیگران یک‌سان گراید.
  • دنیا را مزرعهٔ کشت آخرت داند و کوشا باشد نیک بکارد تا نیک بدرود.

ارکان اهل حق

ارکان مسلک اهل حق چهار رکن است و روی چهار پایه قرار دارد: پاکی، راستی، نیستی و ردآ.
  • پاکی، ... اهل حق باید ظاهر و باطنش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن افکار و گفتار و رفتار و کردارش، تماما طیب و طاهر و بی‌غل و غش باشد.
  • راستی، راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن اوامر و ترک نواهی خداست. بعبارةاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند.
  • نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةاخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد.
  • ردآ، خدمت و کمک و فداکاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کن.
  1. صدیق صفی‌زاده، اهل حق
  2. دکتر ولادیمیر مینورسکی سه گفتار تحقیقی در آیین حق
  3. برهان الحق، صفحه ۱۸۸
  4. برهان الحق، صفحه ۶۳۵
  5. برهان الحق، نورعلی الهی.
.

Hiç yorum yok: